lمهتا جونlمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

مهتا دختری بی همتا

تولد سه سالگی مهتا ... :)

 مهتای من چه خوب شدکه به دنیا اومدی و چه خوبتر شد که همه دنیای من شدی...عشق مامانی تولدت هزاران هزار بار مبارک.                    تولد امسال مهتا با تم دختر توت فرنگی                بقیه در ادمه مطلب     24 تیر ماه  ا ومد و  مهتای من سه ساله شدی .چون امسال تولدت  در ماه رمضان بود . من و بابایی تصمیم گرفتیم که یه تولد مختصر و جمع و جور برات بگیریم . مراسم با افطاری شروع شد . برای افطار سوپ شیر درست کرده بودم و شام هم باقالی پلو با مرغ و زرشک پلو به همراه مخلفات بود. ...
26 تير 1392

کلمات قصار ....

با اینکه خیلی وقته  مهتا کامل و درست حرف میزنه اما هنوز چند تا کلمه هستن که مهتا به زبون خودش میگه ومن خیلی خوشم میاد . 1-" آدامه "= آماده .... مثلا هر روز میاد و میگه مامان غذا آدامه نشده . .... 2-"اندقه "= اینقدر ..... مثلا میگه : مامان من اندق رنگ صورتی دوست دارم 3-"سریع حسین " = سریع السیر : توی تلویزیون اسم قطار سریع السیر رو شنیده بود بعد به باباش میگه : بابا بریم قطار سریع حسین سوار شیم . ...
7 تير 1392

گشت و گذار

5 تیر بود که یکدفعه تصمیم گرفتیم از خونه بزنیم بیرون ..کجا بریم ...کجا نریم ؟... قرار شد بریم دریاچه چیتگر (همون خلیج فارس ) ... بیست دقیقه ای بیشتر راه نبود و زود رسیدیم . (بقیه در ادامه مطلب) یکمی دور دریاچه راه رفتیم...البته با کالسکه ..                و بعد رفتیم سمت محوطه ... دیدیم که بچه ها مشغول آب بازی هستن ...  اول مهتا   با تعجب نگاه میکرد اما بعد راه افتاد ومشغول شد ....                       مهتا دیگه بازیگوش شده بود و هر کاری میکردیم تا ازش چ...
5 تير 1392

و باز هم دریا ...

دقیقا یک هفته بعد از سفر شمال سه نفری  چون زیاد نمونده بودیم این دفعه همراه با خانواده بابا یاسر دوباره رفتیم شمال یا به قول مهتا " دریااااا" این دفعه مقصدمون شهر ساری و خزر شهر بود که اونجا بابا جون دوتا سوییت برامون گرفته بود که خیلی خوب بود و  بهمون خوش گذشت . مهتا تا صبح چشماش رو باز میکرد میگفت برم ببینم مامان جون اینا بیدارشدن ؟ خلاصه همش پیش مامان جونش بود و کیف میکرد فقط برای خواب راضی میشد بیاد پیش ما . بیشتر اوقات همگی توی تراس که جلوش باغ پرتقال و فضای سبز بود نشسته بودیم و از طبیعت لذت میبردیم ....ته محوطه هم که دریا بود .       (بقیه عکسها در ادامه مطلب) مهتا خانوووووم با لوازم و تج...
12 خرداد 1392

شمال 92

                    اواخر اردیبهشت ماه سه نفری به سمت شمال حرکت کردیم  . بابایی از طرف اداره جا توی شهر بابلسر گرفته بود .توی راه کلی با شیرین زبونیهای  مهتایی خوش گذروندیم . وقت ناهار بابا یاسر جوجه خوشمزه ای برامون درست کرد که با کمال تعجب مورد استقبال دخمل خانوم قرار گرفت .  شب به بابلسر رسیدیم  و به خاطر اینکه سوییتمون جالب نبود صبح بعد از خوردن صبحانه به سمت نمک آبرود  حرکت کردیم . بعد از سوار شدن تله کابین و ....چند ساعتی هم کنار ساحل بودیم و مهتا حسابی شن بازی و آب بازی کرد .تشب هم حرکت کردیم به سمت کرج و نیمه ...
5 خرداد 1392
1